1. rosi
  2. غیره - هنر و ادبیات
  3. پنج شنبه, 15 اسفند 1392
من توی نت میگشتم این داستان رو دیدم جالب بود گفتم بزارم برا بروبچ



یک روز کافکا در حال قدم زدن در پارک چشمش به دختربچه‌ای می افتد که داشت گریه می کرد.

کافکا جلو می‌رود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود.

دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ می‌دهد : «عروسکم گم شده !»

کافکا با حالتی کلافه پاسخ می‌دهد : «امان از این حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت.»


دخترک دست از گریه می‌کشد و بهت زده می‌پرسد : «از کجا میدونی؟»

کافکا هم می گوید : «برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه.»

دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه که کافکا می‌گوید : «نه . تو خونه‌ست. فردا همینجا باش تا برات بیارمش» .


کافکا سریعاً به خانه‌اش بازمی‌گردد و مشغول نوشتن نامه می‌شود.

چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است ! و این نامه‌ نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته ادامه می‌دهد ؛ و دخترک در تمام این مدت فکر می‌کرده آن نامه ها به راستی نوشته‌ی عروسکش هستند.

و در نهایت کافکا داستان نامه‌ها را با این بهانه‌ی عروسک که «دارم عروسی می کنم» به پایان می‌رساند.» *


این داستان همین کتاب “کافکا و عروسک مسافر” است.

اینکه مردی مانند کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکی کند و نامه‌ها را – به گفته‌ی همسرش دورا – با دقتی حتی بیشتر از کتابها و داستان‌هایش بنویسد؛ واقعا تأثیرگذار است.
مسعود ذاکری بهترین پاسخ Pending Moderation
کارشناس
6
رای
پس‌گیری
لااقل یه پرسشی میذاشتی تهش:) :)
لطفا مراعات کن دوست من اینجا سایت پرسش و پاسخه
ممنون
  • صفحه :
  • 1


هنوز پاسخی به این پست ارسال نشده است.
البته از آنجایی که هنوز در سایت لاگین نکرده‌اید، اجازه‌ی پاسخ دادن به این پست را ندارید.
Sorry, the discussion is currently locked. You will not be able to post a reply at the moment.

ورود / ثبت‌نام

 

کاربران فعال این ماه

مینا
Super User
مسعود یوسف‌نژاد
نازنین امامی
علی مردانی